باغچه بیدی 25 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

فصل بیست وپنجم – انیستیتو پاستور

ساعت ده انیستیتو پاستور بودیم و خیلی سریع و راحت کار واکسیناسیون انجام شد. یکی یه کارت واکسیناسیون و یه شیشه قرص هم بهمون دادن که اگه پشه نیشمون زد و دچار سردرد شدیم بخوریم. ظاهرا قرص ضد مالاریا بود .

وقتی رسیدم دفتر دیدم مهندس ذوالفقاری مطابق قولش عملکرده بود و خیلی سریع نقشه های مورد نیاز رو تهیه و پیش من آورده . بعد از بررسی مشترک چند اصلاح کوچیک بنظرم رسید ، که مهندس اونارو تایید کرد که میتونه مفید باشه ، پس قرار شد پس از اعمال  اون تغییرات نقشه ها رو ببره شهرداری منطقه و مجوز ساخت رو بگیره. بهش گفتم برای انجام کاری عازم خارج از کشور هستم و  توقع دارم تا بیست روز آینده که بر می گردم . کار ساخت شروع شده باشه .....
مهندس اطمینان داد بدون صرفنظر کردن از استاندارد ها با سرعت تمام کار رو به انجام خواهد رسوند .........
جلسه ای هم با مهندس پرهام داشتم جهت بررسی پیشرفت باز سازی مجتمع  های کارگاهی یا همون گاراژهای سابق که مهندس گفت : کارها طبق برنامه داره جلو میره و پیشنهاد کرد بعد از ظهر بازدیدی از هردو تا مجموعه داشته باشم. و اضافه کرد  دو تا تیم هم زمان مشغول باز سازی هر دو مجموعه  هستن ؛ قرار بازدید بعد از ظهر رو گذاشتیم و مهندس رفت به کارهاش برسه ، قرار بود ، پدر یه نفر مطمئن رو معرفی کنه ، که در نبود سید کار تدارک مجموعه لنگ نمونه  و پس از برگشت اون بعنوان کمک و دستیار باهاش کار بکنه......... نفر بعدی که ملاقات کردم همین شخص بود. جوونی بود هم سن و سال خودمون بنام  مجتبی محمودی ، باهاش کمی حرف زدم و بعد سید رو صدا زدم تا با هم آشنا بشن . بعد از معرفی به سید گفتم : آقا مجتبی رو کاملا در مورد مسئولیتش و کارهایی که باید انجام بده توجیه کن. و اشاره کردم تا برگشت ات  آقا مجتبی زیر نظر آقای نظری کارهاش رو انجام  خواهد  داد.
سید دست اونو گرفت و با خودش از اتاق بیرون برد ........ ساعت یک ونیم بود و من هنوز نهار نخورده بودم ........ به منشیم گفتم امروز من  نهار ندارم ؟
گفت : ببخشید ، منتظر بودم آقا سید بیان بیرون . نهارتون آماده است . الان مش صفر میارند براتون  .........
پرسیدم :  برنامه بعد از ظهرم چیه ؟
گفت: دو تا جلسه دارید.
پرسیدم : خب جلسات چی هستند ؟.....
گفت یکی با خانم صاحبقرانی و خانم شمس . برای تدوین دستور العمل پذیرش  مددجو و جلسه دوم با آقای مهندس نظری جهت هماهنگی برنامه های یک ماه آینده که شما نیستید.
گفتم : جلسه دوم رو کنسل کن. اما به آقای نظری اطلاع بده توی جلسه اول ایشون هم حضور داشته باشند . البته الان دیره ولی اگر حاج آقا کیوانی هم بتونن توی این جلسه حضور داشته باشند خوبه  باهاشون تماس بگیرید. ببینید اگر میتونن حتی با نیم ساعت تاخیر بیان جلسه رو عقب بندازید. اگر نه سر ساعت با خانم ها و مهندس نظری جلسه رو برگزار می کنیم. تا نهارم تموم  میشه خبر حضور یا عدم حضور حاج آقا رو بده.
گفت : چشم  حتما
 
گوشی رو که قطع کرد ...... مش صفر در زد و با سینی غذا وارد اتاق شد. میز جلوی مبل رو خلوت کرد و ظروف غذا و سالاد رو  روی اون چید و گفت : ملیحه خانم هم الان تشریف میارن ....... رفتن دستاشون رو بشورن ......
تشکر کردم و  مش صفر داشت می رفت بیرون که ملیحه وارد شد و بطرفم اومد ...... کمی  منتظر شد تا در رو ببنده بعد من رو بوسید وگفت : خسته نباشی عزیزم.......
گفتم : تو هم خسته نباشی .......
گفتم : فکر کردم شاید با مامان اینا نهارت رو خوردی  ........
گفت : بدون تو هیچوقت غذا از گلوم پایین نمی ره  .....
گفتم: خیلی عاشقتم و بوسیدمش  .......
گفت: ولی دارم از گرسنگی غش می کنم.....
گفتم : پس بسم الله.
با هم شروع کردیم و نیم ساعتی طول کشید تا نهار تموم شد.
خانم بخشایش منشیم خبر داد : حاج آقا عذر خواهی کردند و گفتند کار مهمی دارند و نمی تونند بیان. اما بقیه دوستان منتظر خبر من هستند .
گفتم : بگین ده دقیقه دیگه اینجا باشند . خانم ولدخانی رو هم خبر بدین تشریف بیارن توی این جلسه و خودتون هم برای یادداشت صورتجلسه بیایید داخل به خانم  محمودی بگین بیان جای بنشینن توی دفتر ....... گوشی و قطع کردم و به ملیحه گفتم تو هم توی جلسه باش  .......
پرسید : موضوع جلسه چی هست؟
گفتم : تدوین دستور العمل پذیرش مددجو
فکری کرد و گفت : اگر اجازه بدی توی این جلسه نباشم. با یکی از مدیران شرکت بیمه مشغول مذاکره هستم. تا مددجوهامون رو ضمن بیمه خدمات درمانی ، بیمه تکمیلی ؛ بیمه ازکار افتادگی ، عمر و حوادث هم بکنیم . و ادامه داد. میخوام تا قبل از سفرِ ماه عسلمون کار رو به یه جایی رسونده باشم .
 
گفتم : هر جور صلاح میدونی ..... و شروع کردیم به خوردن نهار.
نهار که تموم شد به منشی اطلاع دادم  نهارمون تموم شده ....
مش صفرفوری اومد تو و  تروچسبون همه جا رو مرتب کرد و توی این فاصله ملیحه موقتا خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد. بدنبال اون مش صفر هم با سینی ظروف  نهار از اتاق بیرون رفت . خانم بخشایش خودش رو میون در رسوند و نذاشت در بسته شه. گفت : همه اینجا هستند.

گفتم تعارف کن بیان داخل  ........
کنار رفت و همه یکی پس از دیگری وارد شدن ....... بلند شدم و با همه خوش وبش کردم و تعارف کردم  همه پشت میز جلسه بنشینند .
با نام خدا جلسه رو آغاز کردم و قبل از ورود به دستور جلسه رو به مسعود کردم و گفتم: مسعود جان یک مطلب خارج از جلسه دارم بگم بهت و وارد بحث بشیم ........
مسعود گفت : بگو نوید جان  .....
گفتم : می خوام سریعا برای فردا یه سالن غذا خوری آماده بشه و همه اعضا و کارکنان سر یه ساعت مشخص کارهاشون رو تعطیل کنن و دور هم نهار بخوریم. اگر توی اون ساعت مراجعه کننده یا میهمانی هم داشتیم مشمول این دستور العمل خواهد بود.
مسعود گفت: چشم ، فردا صبح اول وقت ترتیبش رو میدم.
تشکر کردم و گفتم: با اجازه بزرگترها وارد بحث در مورد موضوع اصلی می شیم .
مامان لیلا قرار بود لیست حداقل شرایطی را که مددجو باید داشته باشد برای پذیرش در مجموعه  تهیه کنه . خواهش می کنم . هر چه را آماده کردن در صورت امکان ارائه کنن.
مامان بنام خدا گفت و با یه مقدمه شروع کرد : متاسفانه افراد نیازمند بسیاری ، بدلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی در کشور وجود  دارن ...... و نه ما ، حتی دولت قادر به پوشش دادن اونها نیست . آب قلزم و را اگر نتوان کشید . پس بقدر تشنگی باید چشید ...... کاری که ما باید بکنیم اینه که مددجویانی رو تحت پوشش بگیریم که واقعا هیچ راهی به جایی ندارن...... به همین دلیل شما پسر مهربونم بدرستی زنان بد یا بی سرپرست رو هدف فعالیت های خیریه بنیاد تعیین کردید  ...... اما بدلیل نابرابری های ظالمانه اجتماعی این قشر از در ماندگان هم کم نیستن ............... پس ما ناگزیریم اینجا هم اولویت هایی داشته باشیم. که من این افراد رو به این شرح طبقه بندی کردم
 -
زنان بی یا بد سرپرست که از طرف همسر طرد و یا به هر دلیل همسرشان را از دست داده اند و آواره خیابان شده اند از  الویت های ما هستند.
 -
زنانی که شوهران معتاد غیر قابل اصلاح دارند وخودشون و اطفالشون توسط اونها تحت آزار و اذیت های جنسی و بدنی قرار می می گیرند.
 -
زنان جوان مطلقه که به دلایل گوناگون و تحت ستم همسر ناچار به طلاق شدن و بدلیل بی کسی و تنهایی ممکن است به مسیر های نادرست کشیده بشن  ......
 -
دختران فریب خورده که حیثیتشان توسط نا اهلان خدشه دار شده و از سوی خانواده نیز به جهت تعصبات کور رانده شدن .
مادر در پایان اشاره کرد: البته باز تعداد افرادی که مشمول این شرایط هستند ....... بسیار زیادند ومجموعه باید با دقت نیازمند ترین ها رو بر اساس توان و امکانات خود جذب کنه ........ بعد از صحبت های مامان لیلا . هر کدوم از افراد حاضر در جلسه نقطه نظرات خودشون رو مطرح کردن و نهایتا ضمن موافقت با موارد مطروحه، مصوب شد یک کمیته بررسی درخواست پذیرش تشکیل گردد ، این کمیته باید همه روزه به غیر از  روزهای تعطیل در صورت وجود درخواست از ساعت یازده تا دوازده تشکیل جلسه داده و بدون فوت وقت پاسخ درخواست کننده را بدهند.
اگر در خواست مددجو رد شد. او می تواند دلایل اضطرار خود را طی نامه ای اعلام نموده تا بصورت دقیق تر این دلایل بررسی و در صورت اثبات آن  پذیرش شوند .

نسیم بعنوان بازرس ویژه .....  مسئولیت این بررسی و تحقیق را بعهده خواهد  داشت. جلسه با ختم یه صلواه به پایان رسید  و قرار شد. این بعنوان دستور و العمل تنظیم و به امضای همه اعضای هیئت امنا برسه .

                                                                                    پایان فصل بیست و پنجم


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: باغچه بیدی
برچسب‌ها: رمان باغچه بیدیباغچه بیدیباغچهبیدینیروی هوایی پیروزیرمانمیدان باغچه بیدیسرای محله باغچه بیدیمحله باغچه بیدیصلاح الدین احمد لواسانیصلاح الدین احمدلواسانیاحمد لواسانیعاشقانهعشق رمان عشقیرمان عاشقانهرمانقصه عشقعاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 23 آبان 1398 | 17:53 | نویسنده : کاتب |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.